شروعی تازه
میوه دلم ، دخترکم مانلی عسل دیشب عشق مامان خیلی خوب نخوابید و جیگر من براش کباب بود . سر شب حدود ساعت ٩ بود که طبق معمول مثل یه عروسک زیبا در آغوشم به خواب رفتی و همون طوری وسز تخت مامان خوابیده بودی و من هم پتوتو انداخته بودم روت حدود ساعت ١٢ بود که بیدار شدی و یه خورده نق نق کردی دیدم که بینیت بد جوری گرفته و دیگه دلم طاقت نیاورد و از قطه نفازولین خودم ریختم توی بینیت تو هم که خودتو کشتی !!! ولی چند لحظه بعد بینیت باز شد. و راحت خوابیدی قند عسلم. ولی من خیلی نگران بودم که سرخود برایت دارو مصرف کردم اونم قطره ویروسی خودمو!!! خداکنه که حالت بدتر نشه دلبندم. من هم ساعت از دو گذشته بود که کارهای خونه رو تموم کردم و اومدم که بخوای...