دخترکم مانلی دخترکم مانلی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

تمام زندگی من ، مانلی

شروعی تازه

1391/7/22 11:29
نویسنده : مامان عرفانه
193 بازدید
اشتراک گذاری

میوه دلم ، دخترکم مانلی عسل

دیشب عشق مامان خیلی خوب نخوابید و جیگر من براش کباب بود . سر شب حدود ساعت ٩ بود که طبق معمول مثل یه عروسک زیبا در آغوشم به خواب رفتی و همون طوری وسز تخت مامان خوابیده بودی و من هم پتوتو انداخته بودم روت حدود ساعت ١٢ بود که بیدار شدی و یه خورده نق نق کردی دیدم که بینیت بد جوری گرفته و دیگه دلم طاقت نیاورد و از قطه نفازولین خودم ریختم توی بینیت تو هم که خودتو کشتی !!! ولی چند لحظه بعد بینیت باز شد. و راحت خوابیدی قند عسلم. ولی من خیلی نگران بودم که سرخود برایت دارو مصرف کردم اونم قطره ویروسی خودمو!!! خداکنه که حالت بدتر نشه دلبندم. من هم ساعت از دو گذشته بود که کارهای خونه رو تموم کردم و اومدم که بخوایم. و شما هم دیگه از ساعت ٣ به بعد بد خواب شده بودی و توی تختت نشسته بودی و هی میگقتی مامان مامان با ناله و گریه و جیگر مامان برات آتیش گرفت عزیزم بغلت کردمو توی آغوشم گرفتمت ولی خیلی بی تاب بودی و نمی خوابیدی و هی بهونه میگرفتی خلاصه حدود یک ساعت به همین منوال گذشت و آخر سر روی پاهام آروم گرفتی و بعد از اینکه خوابت سنگین تر شد آوردمت بالا و دوباره توی آغوشم به خواب رفتی.  من که تا اومدم بخوابم صبح شده بود و باید آمده رفتن میشدم. و باز باید به سختی تو رو از جگرم جدا میکرم مادر. امروز هم مرغ سحرم مثل هر روز صبح زود و حدود ساعت ٧ چشمهای خوشگلتو باز کردی و کلی با هم حال کردیم و مامانی کلی دست و پای خوشگلتو ماساژ داد و مامان مهناز اومد و منم تو پاره تنمو اول به خدا و دوم با مادر مهربون و دلسوزم سپردم و راهی شدم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان هانا
22 مهر 91 11:24
سلام عزيزيم شما هم ني ني نازي دارين خدا براتون نگه داره ماشالله من با اجازه شما وبلاگتون رو لينك كردم


مرسی عزیزم .خوشحالم میکنی