مانلی جون و خونه جدید!!
سلام دل دلک مامان
توی این چند وقت حسابی سر مامان و پدر شلوغ بود و اصلا وقت نکردم که بیامو برات مطلب بزارم. قند عسل مامان 14 دهم خرداد بعد از هفت سال خونمونو عوض کردیم و اومدیم به یک خونه جدید. خونه قبلیمون برامون خیلی خاطره ساز بود و خیلی اتفاقات خوب و بد برامون توش افتاده بود . مهمترین و زیباترینشون اومدن یه فرشته کوچولو به زندگیمون بود که یه یمن قدم مبارکش زندیگیمون خیلی تغیر کرد و تلخ ترینشون هم دزدی خونمون بود!!! که خیلی خاطره تلخو و فراموش نشدنی مخصوصا برای منه!! وقتی که وارد خونم شدم و دیدم دزد همه چیزو برده خیلی لحظه سخت و ترسناکی برام بود یعد از گذشت سه چهار سال از اون موضوع هر دفعه که کلید انداختم و در خونه رو باز کردم اون لحظه برام تداعی میشد...... خوب ولش کن اصلا بریم سراغ چیزهای خوب! خونمون خیلی خوشگله مامانی و تو هم خیلی دوسش داری . از در که وارد میشیم با ذوق و خوشحالی میگی :
آشانشو : یعنی آسانسور!
اتاقتم خیلی دوست داریو خیلی هم اتاق خوشگلی شده مامانی و رویه روی خونمون هم یه پارک خوشگل و محلیه و تو به همه میگی :
اتاگم شورشوره داله: یعنی اتاقم سرسره داره یعنی دم خونمون پارک داره
روز اولی هم که بعد از چیدن خونه اومده بودی به خونه خیلی تعجب کردی وقتی که دیدی وسالمون مثل مبل و میز نهار خوری و این جور چیزها اومده به یه خونه جدید و وقتی که تورو وارد اتاقت کردم خیلی تعجب کرده بودی و خیلی خوشت اومد . تمام عروسک هاتو هم روی کمد برات چیدم و چادرت تو هم کنار پنجره برات گذاشتم و خیلی خوشت اومد چند دقیقه بعد از اینکه حسابی با اتاقت خو گرفتی از اتاق اومدی بیرون و به من گقتی
مامان ا دقه بیا
و منو بردی سمت کمد دیواری تو اتاقت و گفتی
مامان اتاق من کیف نذار!! اتاق خوشگل منه شورشوره داره!
یعنی مرده بودم از خنده که تو از الان اینقدر بلایی که این جوری واثه من تعین تکلیف میکنی و مال منه و مال تو داری !!!
عشقم امیدوارم که این خونه خیلی برانوم خوش یمن باشه و اتفاقات خوب و خوشی توش برای زندگیمون بیوفته.