مانلی مریض میشود!!
دختر معصوم و ناز من امیدوارم که هیچ وقت دیگه مریض نشی دلکم. هفته قبل هفته خیلی بدی بود برای ما. کلی اتفاق بد و اعصاب خورد کن تو زندگیمون رخ داد که از همه مهترشون مریضی تو بود مامان. مریضی که مجبور شدیم تو رو 4 روز توی بیمارستان بستری کنیم!! خیلی روزهای بد و سختی بود دخترم. یکشنبه هفته پیش خونه مامان منصوره بودی عصری که اومدیم دنبالت دیدک که یه خورده بد حالی و نق میزدی. وقتیکه اومدیم خونه هنوز بد حال بودی و گلاب به روت بالا اوردی و به قول خودت بالا اومدی !! و چشمت روز بد نبینه که چه چیزهایی که تو دلت نبود!! من جمله کالباس!! خلاصه حالو حوصله نداشتی. شب تا صبح حواسم بهت بود و خیلی بد خوابیدم یا به عبارتی نخوابیدم!! صبح هم رفتم سر کار و همش دل...