دخترکم مانلی دخترکم مانلی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

تمام زندگی من ، مانلی

این روزهای مانلی

دخترکم ،مانلی الان که دارم این مطالبو برات مینویسم اولین برف پائئزی امسال در حال آمدنه و تو به شوق برف بازی فردا به یه خواب نازو آروم فرو رفتی. میدونم مامانی که این چند وقت خیلی تبلی کردم و از این روزهای شیرینی که تند تند و خیلی پر عجله پشت سر میزاری چیزی برات به یادگار نداشتم و هیچ دلیل و توجیهی برای این تنبلی خودم ندارم که بارت بیارم به جز تنبلی و البته مشغله خیلی خیلی زیاد که البته خدارو صد هزار مرتبه شکر همشون به خیر بودن مامانی. توی شرکت که باور کن حتی وقت چای خوردن هم ندارم از وقتی هم که میام خونه نمیدونم که باید به کارهای خونه برسم به تو برسم به پدرت برسم به خودم برسم !!!! چی کار کنم! تو هم که کاملا نسبت با کامپیوتر آلژی داری و...
1 آذر 1392

مانلی جون و خونه جدید!!

سلام دل دلک مامان توی این چند وقت حسابی سر مامان و پدر شلوغ بود و اصلا وقت نکردم که بیامو برات مطلب بزارم. قند عسل مامان 14 دهم خرداد بعد از هفت سال خونمونو عوض کردیم و اومدیم به یک خونه جدید. خونه قبلیمون برامون خیلی خاطره ساز بود و خیلی اتفاقات خوب و بد برامون توش افتاده بود . مهمترین و زیباترینشون اومدن یه فرشته کوچولو به زندگیمون بود که یه یمن قدم مبارکش زندیگیمون خیلی تغیر کرد و تلخ ترینشون هم دزدی خونمون بود!!! که خیلی خاطره تلخو و فراموش نشدنی مخصوصا برای منه!! وقتی که وارد خونم شدم و دیدم دزد همه چیزو برده خیلی لحظه سخت و ترسناکی برام بود یعد از گذشت سه چهار سال از اون موضوع هر دفعه که کلید انداختم و در خونه رو باز کردم اون لح...
25 خرداد 1392

شیرین زبونی های مانلی خانم تا 25/03/92

عروسک ملوسم اینقدر شیرین زبون و خوردنی شدی که همه عاشق حرف زدنت هستن خیلی بامزه حرف میزنی و یه حرفهایی میزنی که آدم میمونه چی باید بهت بگه مثلا تا متوجه میشی که چیزی شکسته یواش با دست میزنی تو صورتت و میگی : خدا مرگم بده !! شیکست!!!   من هم مسگم خدا نکنه مامان جون عیبی نداره فدای سرت!! وقتی کسی عطسه میکنه میگی : عافیت باسه! تو اون روزهایی که داشتیم وسایلمونو جمع میکردیم که بیام توی این خونه به هرکی میرسیدی میگفتی عروسک ندالم، تاپ ندالم ، تخت ندالم، هیچی ندالم ، پدر جم کرده مامان جون پای تلفن بهت گفت که مامانی بیام خونتون و تو برگشتی بهش گفتی نه ! نیا جا نداریم ! تخت نداریم!!! پدر همه پیو جم کرده!! خلاصه مامان جون کا...
25 خرداد 1392

مانلی مریض میشود!!

دختر معصوم و ناز من امیدوارم که هیچ وقت دیگه مریض نشی دلکم. هفته قبل هفته خیلی بدی بود برای ما. کلی اتفاق بد و اعصاب خورد کن تو زندگیمون رخ داد که از همه مهترشون مریضی تو بود مامان. مریضی که مجبور شدیم تو رو 4 روز توی بیمارستان بستری کنیم!! خیلی روزهای بد و سختی بود دخترم. یکشنبه هفته پیش خونه مامان منصوره بودی عصری که اومدیم دنبالت دیدک که یه خورده بد حالی و نق میزدی. وقتیکه اومدیم خونه هنوز بد حال بودی و گلاب به روت بالا اوردی و به قول خودت بالا اومدی !! و چشمت روز بد نبینه که چه چیزهایی که تو دلت نبود!! من جمله کالباس!! خلاصه حالو حوصله نداشتی. شب تا صبح حواسم بهت بود و خیلی بد خوابیدم یا به عبارتی نخوابیدم!! صبح هم رفتم سر کار و همش دل...
29 ارديبهشت 1392

مادرم روزت مبارک

  دخترکم، مانلی قشنگم عشق مامان ، روزت مبارک باشه قند عسلی . گلکم به یمن وجودت و من هم مادر شدم و امروز هم روز من بود. یه روز شیرین و دوست داشتنی پر از اتفاقات خوب و به یاد موندنی!! قندکم بارها گفتم م باز هم میگم از اینکه منو به عنوان مادرت انتخاب کردی ازت ممنونم و تو باعث این موهبت عزیز و گرامی باری من شدی و باعث شدی که من تا عرش کبریا بالابرم و لقب مادر بهم بدن و به مرحمت وجود آسمانی تو من به تکامل رسیدم خوشگلم و شدم مادر. و تو تا همیشه بهترین و زیبا ترین هدیه هستی برای من هستی قشنگ مامان. قندکم، امیدوارم که بتونم یه مادر خیلی خوب بات باشم و خاطرات خوبی رو همیشه توی زندگی برات باقی بزارم. مامان گلم ، بهترین مامان و مامان ب...
12 ارديبهشت 1392

نگرانی های زلزله!!!

گل گل مامان سلام دختر نازنینم. خدارو شکر که این چند وقت هم به خوبی و خوشی در کنار همدیگه سپری کریدم و خیلی بهمون خوش گذشت. پنچ شنبه گذشته هم خونمون مهمون داشتیم و شما با آروشا و نیکا حسابی خوش گذروندی و کلی با همدیگه بازی کریدن. این روزها تو فکر اینم که دوباره ببرمت کلاسهای بادبادک. سری پیش از آبان ماه رفتیم و توی این کلاس مادر و کودک شرکت کردیم و کلی بهمون خوش گذشت و تو هم خیلی این کلاسو دوست داشتی. ده تا مامان و نینی دیگه هم اونجا بودن و توی اون یک ساعتی که کلاس تشکیل میشد کلی ذوق میکردی و کلی بازی کردی. هر جلسه در مورد یک موضوع و مامانا با نی نی هاشون اونجا یک سری اموزش ها رو میبینن و توی خونه هم میشه با همدیگه مشغول باشن . مثل یه جلسه ...
1 ارديبهشت 1392

تقدیم به دخترکم

مانند یک بهار … مانند یک عبور … از راه می رسی و مرا تازه می کنی … همراه توهزار عشق از راه می رسد … همراه تو بهار … بردشت خشک سینه من سبز می شود … وقتی تو می رسی … در کوچه های خلوت و تاریک قلب مـــــــــن … مهتاب می دمد … وقتی تو می رسی … ای آرزوی گم شده بغض های مـــــــــن … من نیز با تو به عشق می رسم …. ...
26 فروردين 1392