این روزهای مانلی
جوجه من
مامان حدود یک هفته پیش مامان سرما خورده و بدجوری مریضه و از همه سخت تر اینکه 4،5 روز نتونستم بغلت کنم و تو ازم دور بودی عشقم. و هی میومیدی خودتو برام لوس میکردی و بوسم میکردی که من هم بوست کنم عسلم ولی چون مریضیم خیلی سخت و واگیردار بود سعی میکردم خودمو ازت دور نگه دارم که خدایی ناکرده تو هم مریض نشی ولی فکر کنم که جواب نداد و دو سه روزه که حسابی آب ریزش داری !! خدا کنه که مریض نشی مامانی. دکترت هم که هیچی کاملا با دارو مخالفه و میگه به بچه زیر دوسال تا حد امکان نباید دارو داد!! خلاصه آرزو میکنم که مریض نشی مامانم . عشقم. قربونه اون لبعای شیرینو آبدارت بشم من . قربون اون مماغ کوچولوت که حسابی گرفته و نمیزاره خوب نفس بکشی بشم عشق من. عزیز من. و ماجرایی هست در ریختن قطره بینی با تو و چه ها که نمی کنی وقتی که میخواییم تو بینیت قطره بریزیم و بمیرم برات که اینقدر اذیت میشی نفس مامان. همه دردو بلاهات و همه ناراحتی های بیاد به جون مادرت. عشق کوچولوی من اینو بدون که مادرت برات جان میده عزیزم. تو نفس منی همه چیز منی دختر گلم. میبوسمت مادر.