دخترکم مانلی دخترکم مانلی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

تمام زندگی من ، مانلی

ازت ممنونم دخترکم

دخترک زود بزرگ شدی مامانم. فقط میخوام از اینکه منو به عنوان مادرت انتخاب کردی و به زندگیم اومدی ازت تشکر کنم. این امیدو عشقی که الان توی وجودم مدیون بودن تو هستم.روحم نفسم، خیلی از بودنت خوشحالم و امیدوار روزهای شیرینی هستم که میخوایم با همدیگه و زیر سایه پدرت سپری کنیم. خیلی دوستت دارم. میبینم فردای روشنی رو که در کنار همیدگه با خوشی و صمیمیت زندگی میکنیم و میدونم که یه رابطه خیلی گرم و صمیمی همراه با عشق بین سه تاییمون شکل میگیره مثل امروز. من و تو وپدر وشایدهم نخودچی های دیگر!! ...
26 فروردين 1392

مانلی و سرماخوردگی بهار

دختر زیبای من سلام این چند روز یه کوچولو سرما خوردی و یه خورده بیحال بودی مامانم. و حسابی هم هم موقع خوردن داروهات برای مافیلم بازی میکنی . تا شیشه دارو رو دست من و یا پدر میبینی شروع میکنی به دویدن ! یه جیغ کوچولو میزنی و با خنده شروع میکنی به دویدن و میری تو اتاق و درو پشت سرت میبندی و یا میری گوشه دیوار قایم میشی و میگی مانلی نیست! خلاصه کلی خنده و در آخر هم کلی گریه و زاری داریم! یه ست وسیله دکتری هم برات خریدم که خودت یه خورده دکتر بازی در بیاری و یه خورده ترست از دکتربریزه و این چند روز حسابی با اونها مشغولی. و دائما میای میگی : سما خودی؟ و سرتو به نشانه تائید هی  بالا و پائین میبری و میدوئی میری کیف دکتریتو میاریو شروع میک...
26 فروردين 1392

خداحافظی با پستونک!!

عزیز دلم دختر گلم سلام از دیروز یه اتفاق مهم توی زندگی برات افتاده!! تصمیم گرفتم پستونک ازت بگیرم. تو هم که عاشق پستونک! البته بیشتر موقع خواب عادت داری که پستونک بخوری!! ولی تازگی ها عادت کرده بودی و طی روز هم اگه به قول خودت ممت رو میدی برمیداشتی و میذاشتی دهنت. فدات شم من، اگه ممتو روی زمین میدیدی میومدی میگفتی کثیفه بوشور! و بعضی وقتها توی پنچ دقیقه میدیدی که ده بار برات ممتو شستم. میترسم که بیشتر از این عادت کنی و برات سخت تر باشه که بخمای دیگه ممت نخوری عشقم و برای دندون هات هم که خوب نیست . البته اینقدر خانم و با شعوری که خدا میدونه. پریشب خونه مامان جون بودیم و یادم رفته بود ممتو بیارم از قبل هم تصمیم داشتم که از شمال که برگ...
20 فروردين 1392

مانلی بلا!

پرنسس کوچولوی خوشگل مامان   دیروز بعد از اینکه از سر کار اومدم  خونه مامان مهناز یه بارون خیلی لطیف و قشنگ داشت می بارید و طبق معمول شما خواب بودی . من هم یه آژانس گرفتم و باهمدیگه رفتیم خونه و توی راه کلی با هم شعر خوندیم و خندیدیم و وقتی هم رسیدیم خونه شما به راننده گفتی :بای بای آقا! آقای راننده هم خیلی خوشش اومد. یعد از اون هم رفتیم حموم و کلی با همدیگه بازی کردیم و بهمون خوش گذشت . شب که پدر اومد خونه شما یه حرکت انحطاری کردی و گوشی تلفن دستت بود و مامان جون پای خط بود و دلت نمیخواست باهاشون صحبت کنی و عصبانی شدی و گوشی رو پرت کردی به زمین !!! از بخت بد آقای پدر هم درست همون جا خوابیده بود و مورد اصابت...
18 فروردين 1392

عروسک نازمن

ملوسک من این شعرو هم خیلی دوست داری و وقتی برات میخونم دوتا دستاتو میزاری رو هم و میزاری روی صورتت و سرتو کج میکنی و بعد از چند لحظه میزاری طرف دیگه صورتت و باز سرتو کج میکنی . یعنی آخر عشوه است این کارت عسلی من عروسک خوشگل من قرمز پوشیده تو رخت خواب مخمل آبی خوابیده مامان جونم رفته بازار اونو خریده قشنگ تر از عروسکم هیچ کس ندیده عروسک من، چشماتو باز کن وقتی که شب شد اونوقت لالاکن بیابریم توی حیاط بازی بکنیم توپ بازی و آب بازی و طناب بازی بکنیم توپ بازی و آب بازی و طناب بازی بکنیم عروسک خوشگل من، خدارو لحظه به لحضه شکر میکنم که تو رو به من داده. دوستت دارم عزیزه دلم ...
17 فروردين 1392

عروسک خوشگل من

این شعرو هم خیل دوست داری عروسکم و خیلی هم به تو میخوره چون هنوز نتونستم تو رو از خودم جدا کنم . میدونم که کار خوبی نیست و باید هر چه زود تر یه فکری بکنم ، چونکه بالاخره چی ؟ شما باید یه روزی بری به اتاق خودت و هرچی بیشتر طول بکشه این جدایی برای تو هم سخته مامانی و میترسم که اذیت بشی. خودم هم همینطور .به اینگه هر شب تو آغوشم باشی و با نفسهات نفس بکشم خیلی عادت کردم و خیلی برام سخته که تو رو از خودم جدا کنم ولی مامانی جونم این یه کاری که متاسفانه باید انجام بشه. بگذریم این شعرو هم خیلی دوست داری عروسک خوشگل من بشین کنار دل من شب شد، لالاکن شب شد،لالا کن دختر خوبو نازه من فرشته محبوب من شب شد، لالا کن شب شد، لالاکن شب که میشه...
17 فروردين 1392

دختر کوچولوی من با یه روح لطیف و بزرگ

نازنینم ، اینقدر تو مهربون و با احساسی مامانم که همه از دیدن اخلاق گلت تعجب میکنن. فرشته مهربون و شیرین زبون من ، کلا که همیشه در حال شیرین زبونی هستی و خوب میدونی که چه جوری باید دل دگران رو به دست بیاری. نقل ونبات کلامت هم که عزیزمو عشقم، نفسم ، خوشگلم، جونم.... حتی اشیا و حیوانات و هم با جونم و عزیزم صدا میکنی. دیگه تقریبا همه کلماتو به زیباترین و صحیح ترین وجه ممکن بیان میکنی ولی هنوز خیلی راحت نمیتونی جمله بندی کنی. البته اینو هم بگما، من همه حرفاتو متوجه میشم و در اکثر موارد یه عنوان مترجم شما ظاهر میشم. خیلی بامزه بود وقتی که داشتیم از شمال برمیگشتیم، تو ماشین داشتی پفک میخوردی و دستات کثیف شده بود . من میخواستم با دستمال مرطوب دستا...
17 فروردين 1392

سبزه بهاره دخترم

دختر گل منگلم. عشقم یه cd اشعار کودکانه خاله محیا برات هدیه خریده که خیلی قشنگو نازه. من و تو مامانی هر دوتامون عاشقش شدیم. cd اشعار مصطفی رحماندوسته که یا یه آهنگ سازی لطیف و هنرمندانه و توی دستگاهای اصیل موسیقی ایرانی مثل ماهور و بیات اصفهانی که تم شاد دارن اجرا شده و حمید جبلی این هنرمند دوست داشتنی و محبوب کشورمون هم آوازشو میخونه. تو هم خیلی از شنیدنشون لذت میبری . چند تا از آهنگاشو تا الان حفظ  کردم و مدام برات میخونم . تو هم خیلی دوستشون داری و شبها موقع خواب که دارم برات لالایی میخونم ، اینقدر خانم و باذئق شدی که خودت لالایی هاتو انتخاب میکنی و بهم میگی که چی برات بخونم . تازه بعضی از وقتها هم میگی که لالا نه قیصه بوگو! یعنی ل...
17 فروردين 1392