بخواب آروم گل نازم
عسل مامان
همیشه دوست داشتم که وقتی بچه دار میشم براش آواز زیاد بخونم. وقتی هم که خدا تورو بهم داد و من باردار تو بودم خیلی وقتها برات آواز میخوندم و از این کار خیلی لذت میبردم و همیشه احساس میکردم که تو هم از صدای من آرامش میگیری و لذت میبری. شعر های کودکانه، شعرهای عاشقانه ترانه هایی رو که دوست داشتم و از شنیدنشون لذت میبردم و باهاشون کلی خاطره شیرین داشتم..... خیلی چیزهارو برات میخوندم ولی بیشتر از همه یه بیت شعر بود که مدام زمزمه میکردم و دستمو روی دلم میگذاشتم و تو رو نوازش میکرد: تو در این سفر خدایا، ز بلا نگه بدارش که دل امیدوارم به خیال اون نشسته
وقتی این شعر و میخوندم و مدام سفارش تو رو به خدا میکردم خیالم راحت میشد و آرامش خاصی میگرفتم. وقتی که به دنیا اومدی دیگه مطمئن شدم که خیلی دوست داری برات آوازو لالایی بخونم. و خیلی وقتها بی تابی لالایی های منو میکردی و تا شروع میکردم به خواندن مست میشدی! چشمهاتو میبستی ، دستو پاهات شروع به شل شدن میکرد و کم کم به خواب میرفتی ..... خیلی زیبا و دوست داشتنی بود خود منم از خوندن برای تو خیلی لذت میبردم و آرامش میگرفتم. اکثر وقتها توی اینترنت دنبال شعر های کودکانه لطیف و لالایی های قشنگ برات میگشتم. و بعد اونها رو روی یه تیکه کاغذ مینوشتم و توی طی روز سعی میکردم حفظشون کنم و برات بخوندم . تو هر لالایی و هر ریتمی و هم دوست نداشتی و اگه از لذت نمیبردی شروع میکری به غر زدن و بی حوصله گی کردن و من متوجه میشدم که باید اونو تغیر بدم و یه چیز دیگه برات بخونم. اینقدر برات لالایی خوندم که شاعر شدم و خیلی وقتها برای فعل وداعه لالایی میگفتم. میخوام اینجا لالایی های دوران نوزادی و کودکی رو برات بنویسم که ازشون لذت میبری و دنیای خاصی این روزها باهاشون میگذرونی.