دخترکم مانلی دخترکم مانلی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

تمام زندگی من ، مانلی

روزهایی که بیشتر در کنار هم هستیم

1391/6/4 11:33
نویسنده : مامان عرفانه
219 بازدید
اشتراک گذاری

 

                       

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد 
موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com                         تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد 
موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com                   تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد 
موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com                    تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد 
موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com

عسل مامان                                            

این چند وقت روزهایی خیلی خوبی رو با همدیگه گذروندیم. خوشبختانه توی مرداد و شهریور تعطیلات خوبی داشتیم و مامان هم چند روز مرخصی گرفت و پیش شما موند و خیلی با همدیگه حال کردیم.  هفته پیش چند روز رفتیم شمال با خاله فرنازو خاله ریما و خاله ندا. اونجا یه استخر کوچولو داشت و تو هم که عاشق آب و از صبح تا شب توی آب بودی. پدر برات یه تویوپ خریده که توش میشینی و یه سقف کوچولو هم داره و خیلی توش راحتی و دوستش داری . کلی با مامان و بابا و نیکا و کژال بازی کردی. یه روز هم رفتیم نمک آب رود و سوار تله کابین شدیم و خیلی ذوق کرده بودی . کاملا متوجه این بودی که سوار یه وسیله جدید شدیم و داری یه تجریه جدید به دست میاری.کلی بازی کردی و از اون فضا لذت بردی. اونجا اولین جایی بود بیرون از خونه که پدر دست های شما رو گرفت و به حالت تاتی تاتی راه برد خیلی کیف کردی و از اینکه داری با پاهای خودت که کفش هم بهش بود و توی فضای آزاد و روی زمین راه میری. با یه لبخند شیرین و پرمعنی به من و بقیه نگاه میکردی که ببین چقدر بزرگ و خانم شدم و دارم مثل شما روز زمین راه میرم..... پنچ شنبه شب مامان مهناز و سپهر حونه ما بودن. من هم شام ساندویچ درست کردم و با همدیگه رفتیم پارک بالای خونه شب نشینی. اونجا هم شما خیلی کیف کردی و کلی بازی کردی . خیلی از تماشا کردن تو و کارهای با مزه ای که انجام میدی لذت میبرم  و خدارو شکر شیرین ترین روزهای زندگیمو دارم در کنار شماها به خوبیو خوشی سپری میکنم. خدارو شکر میکنم به خاطر وجود شما و به خاطر سلامتی و تندرستیتون..

 

این هفته هم به خاطر اجلاس سران کشور های غیر متعهد 5 روز تعطیلی داریم و از سه شنبه تا یکشنبه هفته دیگه تعطیلیم و من کلی خوشحالم که باز میتونم پیشت بمونم و کلی با همدیگه کیف کنیم. شاید برنامه بزرایم و بریم شمال ویلای مامان جون اینا و شاید هم بریم پیش مامان ملی و خاله معصوم. ولی از یه طرفی هم دلم میخواد بمونیم خونه و با همدیگه باشیم و جایی نریم. دلم میخواد این چند روزو توی خونه و پیش هم باشیم تا اینکه بریم مسافرت. فکر میکنم اینجوری بیشتر بهمون خوش بگذره و دارم برنامه ریزی میکنم که اگه بشه دکور اتاقتو تغیر بدم و جای تخت خواب و کمد لباستو با هم عوض کنم . اینطوری اتاق خیلی باز تر میشه و راحتر میتونی توش بازی کنی . یه خورده میخوام به وبلاگت بیشتر برسم و ازط بعضی از لباسهات و وسایلت چند وقته که عکس گرفتم و میخوام اونها رو برات بزارم . فکر میکنم که خیلی بامزه باشه که وقتی بزرگ میشی عکس لباسهای نوزادی و بچه گیتو داشته باشی. و وقتی به اونها نگاه میکنی ببینی که چی بودی و چی شدی. البته تا الان دو سری لباس هایی رو که کوچیک شده بود رو دادم بیرون تا بچه های دیگه از اونها استفاده کنن و بعضی هاشونو نگه داشتم. یه سری از این جور کارهای عقب افتاده دارم که فکر میکنم اگه تهران بمونم میتونم برنامه ریزی کنم و به این جور کارهام بیشتر برسم. تا ببینم پدر چه تصمیمی میگیره و خدا چی میخواد.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)