به کباب خور ماهر
گلم
دیروز خونه مامان مهناز حدود ساعت یک بعد از ظهر بود من که از سر کار برگشتم دیدم حسابی برای خودت دوره گرفتی و داری شیربن زبونی میکنی. خیلی بامزه شدی بودی. بابا محمد توی اتاق روی تخت دراز کشیده بود و شما سرت رو کج میکردی داخل اتاق و میگفتی ممد ممد ( یعنی بابا محمد) اینقدر این حرکت رو انجام دادی تا بابایی دیگه دلش طاقت نیاورد و بلند شد اومد شما رو بغل کرد و تا رفتی بغل بابایی کلی ذوق کردیو با همه بای بای میکردی یعنی اینکه بریم بیرون. خیلی بانمک شدی مامان. بعد از ناهار هم با هم دیگه رفتیم توی اتاق و شما مثل یه عروسک خوشگل توی بغل مامان خوابیدی و تازه قبلش هم کلی برام دردو دل کردی و زبون ریختی . حدود ساعت شش بعد از ظهر هم پدر اومد دنبالمون و رفتیم خونه. بعد از ظهر هم با همدیگه رفتیم حموم و شما کلی آب بازی کردی و آواز خوندی. خیلی دوست داری که دوش حموم رو بزارم توی وانت و باهاش بازی کنی . وقتی که آب دوش میرزه توی آب وان ، موجی که توی وان درست میشه رو خیلی دوست داریو دلت میخواد که اونها رو بگیری و با آب دوش هم خیلی بازی میکنی. وستتو میاری و میخوای آبو بگیری و وقتی که دستت به آب میخوره فکر میکنی که اونو گرفتی و دستتو میبری بیرون از دوش و بازش میکنی و با تعجب میبینی که هیچی اونجا نیست و دوباره از نو. تازه دوش حمام ما سری بزرگی داره و وقتی که توی وانه خودتو توی قسمت استیلش میبینی و کلی ذوق میکنی. چند شب هم میشه که برات گوشت کباب میکنم و میشونمت روی پام و گوشتو میزارم توی دهانت و تو کلی باهاش حال میکنی . چون دندون های نازت داره در میاد و خیلی دلت میخواد که لثه هاتو به یه چیز سفت بکشی حدودا نی مساعتی با گوشته مشغولی و یاد گرفتی که با گوشه لب و لثه هات اونو میگیری و سرتو محکم میکشی به عقب. و یه تیکه اونو میکنی. البته من کاملا حواسم به شما هست و نمی زارم که تکه های بزرگ و بخوری و خوردشون میکنم و اونوقت میدم بهت تا بخوری. خلاصه خیلی بانک و شیرین شدی اگه یه روزی خوردمت تقصیر خودته !!!!!!!!!
عاشقتم نخودچی