دخترکم مانلی دخترکم مانلی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

تمام زندگی من ، مانلی

خاطرات گاه به گاه جوجه مامان

1391/5/20 13:46
نویسنده : مامان عرفانه
216 بازدید
اشتراک گذاری

25.gif

دخترکم مانلی،

هرچه بیشتر میگذره با نمکتر و بامزه تر میشه. انقدر شیرینی که همه از دیدن و بودن با تو لذت میبرن.

خیلی با هوش و بادقت هستیو کاملا به اطراف خودت دقت میکنی. و هر حرکتی که توجه تو رو جلب مبکنه سعی در تکرارش داری. بعضی وقتها با خودم فکر میکنم که الان بیشتر از هر وقت دیگه ای باید مراقب حرکت و رفتار خودم باشم و سعی کنم کار اشتباهی انجام ندم که تو ازش الگو برداری کنی. دلم نمیخواد که توی تربیتت خیلی وسواس باشم و خیل بهت بگم که این کارو بکن و این کارو نکن. ولی خودم هم خیلی باید مراقب باشم که تو کارهای خوب دوروورت ببینی و از اونها تقلید کنی.

پدر جون جدیدا سرفه زیاد میکه و تو هم تا بهت میگیم مانلی پدرجون چی کار میکنه دهنتو باز میکنی و زبونتو حلقه میکنی و یه خورده زور میزنی و سعی میکنی که سرفه کنی و بعد شروع میکنی به سرفه کردن . این حرکتت خیلی بامزست . هر کی سرفه و عطسه میکنی تو هم بلا فاصله اداشو در میاری و سرفه میکنی و و تا نزنم پشتت و نوش نوش نکنم  همچنان به من نگاه میکنی و به سرفه کردنت ادامه میدی. وقتی هم که میخوای عطسه کنی لباتو به هم نیچسبونی وصداشو در میاری. هر وقت که بدنت به جایی میخوره و دردت میگیره خودتو لوس میکنی و به من نگاه میکنی منم میگم که بیا مامان بوسش کنه خوب شه. و فکر میکنم که این کار واقعا جواب میده و تو بلافاصله آروم میشی . تازهگیا هم یاد گرفتی مثلا اگه دستت بخوره به جایی خودت شروع میکنی تندو تند به بوسیدن دستت. این کارت خیلی با نمکه. کاربرد وسایلو خیلی خوب بلدی و دوست داری که از همه چیز سر در بیاری.  میدونی که کنترل برای تلوزیونه و با اون برنامه ها رو تغیر میدیم و کنترلو میگیری به دستت و میاری بالا و سمت تلوزیون نگه میدرای و دکمه هاشو فشار میدی. عاشق اینی که با هدفون آهنگ گوش کنی و همه نوع هدفونو میشناسی و تا میبینی گوشیشو میزاری روی گوشت و شروع میکنی به اواز خوندن و یا اینکه با تعجب به اطراف نگاه میکنی و منتظر شنیدن صدای موسیقی میمونی.

وقتی که لب تاپ روشنه دقیقا جای موس و بالا و پائین میکنی و میدونی که با دکمه های روی صفحه کیبورد باید چی کار کرد و عاشق اینی که عکسهای خودتو توی لبتاب ببینی و یه شوق و ذوق غیر قابل توصیف از انجام این کار داری. کلا یه تمام نقاط خونه علی الخصوص آشپزخونه! امکان نداره که من توی آشپزخونه باشم و تو نیای اونجا یا به عبارتی وقتی که من جایی باشم شما هم باید همون جا باشی حتی توی دست شویی. خیلی وقتها هم که میرم حمام و شما رو با خودم نمیبرم جلوی در روی پا دری میشینی و هی میگی حموم حموم و میزنی به در و میگی مامان مامان. عاشق مامان گفتن هات هستم و حسابی با شنیدن این کلمه اونم با صدای نازک و معصومانه تو حال میکنم. چیند روز هم هست که یاد گرفتی منو قلقلک بدی دستاتو ویزاری روی پهلوهای من یا پدرت و اون انگشتهای کوچولو و خوشمزتو مدام تکون میدی و زیر لب یه چیزهایی برای خودت بلغور میکنی و با یه لبخند شیطنت آمیز به من نگاه میکنی و منتظر میمونی که بخندم .و وقتی که من شروع میکنم به خندیدن آنقدر خوشحال میشی که حد نداره و مادر نمیدونی که چقدر این لحظه قشنگه!!! هنوز هم مثل نوزادیهات عاشق قایم موشک و لی لی حوضک و گل یا پوچی و هر روز کلی از وقت مون به این بازی های دوست داشتنی میگذره و تو همچنان مثل روزهای اول از انجام دادن این بازی ها لذت میبری و من هم از تماشای تو. مدام هم مشغول بوس کردن من و پدری. چه بوسه ها و چه ماچهای آبداری که به ما نمیدی و با اون لبهای شیرین و دوست داشتنی چه ها که با من نمیکنی.... عاشقتم مامانی هرچی از کارهای شیرینت تعریف کنم بازم کمه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)