مانلی خانم
مانلی من منو پدرت همیشه دوست داشتیم که خداوند دوتادختر و یه پسر به ما بده و اسماشونو بزاریم بهارو باران و باربد. وقتی هم که متوجه شدیم یه مهمون کوچولو تو راه داریم، هنوز همین تصمیم رو داشتمیم و به اسم دیگه اتی فکر نمی کردیم. بعد از یه مدت ذهنم خیلی درگیر انتخاب اسم شد. بیشتر از 20 تا کتاب اسم و خوندم . دائما توی اینترنت دنبال اسم مسگشتم و سایتهای که توشون اسامی بود بارها بالاو پائین کردم انقدر که دیکه حفظ بود م مثل توی این سایت چه اسمهایی هست و چه اسمهایی نیست. وقتی که فهمیدم دختری اسمتو گذاشتم گندم! خیلی این اسمو دوست داشتم ولی با مخالفت شدید پدرت مواجه شد. یه مدتی هم اسمت نارینه بود که پدرت هم خیلی این اسمو دوست داشت ولی بعد ا...